جدول جو
جدول جو

معنی بستان افروز - جستجوی لغت در جدول جو

بستان افروز
تاج خروس، گیاهی یک ساله با برگ های درشت و گل های سرخ رنگ که بلندیش تا نیم متر می رسد و یک نوع از آن برگ هایش سرخ رنگ است و گل های ارغوانی دارد
بوستان افروز، چمن افروز، گل یوسف، زلف عروس، زلف عروسان
تصویری از بستان افروز
تصویر بستان افروز
فرهنگ فارسی عمید
بستان افروز(بُ اَ)
بوستان افروز. گلی است سرخ رنگ و بی بوی که آن را تاج خروس و گل یوسف نیز گویند و بعضی اسپرغم را که ضیمران باشد بستان افروز میگویند و بجای فا، بای فارسی هم آمده است. (برهان). سرخ مرد یا سرخ مرز یا گل یوسف. (سروری). گل تاج خروس که بعضی اهل هند آن را کلغا گویند. (غیاث). نام گلی است سرخ رنگ که به تاج خروس اشتهار دارد. (انجمن آرا). گلی است سرخ که خوشبو نیست و نام دیگرش تاج خروس است. (فرهنگ نظام). نام گلی است سرخ رنگ که به تاج خروس اشتهار دارد و مرادف چمن افروز باشد. (از آنندراج). گل تاج خروس. (رشیدی). نام گلی است سرخ رنگ به تاج خروسک اشتهار دارد. (جهانگیری). تاج خروس گیاهی است که گلش مثل گوشت سر خروس است. عبهر. (منتهی الارب). گل حلوا. (تحفۀ حکیم مؤمن). اهل بغداد او را باین اسم خوانند و در میافارقین او را زینهالریاحین گویند و در بعضی مواضع داح نیز گویند. و عرب هر چیزی را که بصورت نیکو بود داح و داحه گویند و او نوعیست از بقله یمانی. (ترجمه صیدنه ابوریحان). و رجوع به فهرست مخزن الادویه ص 139 و ابن بیطار ص 94 و ترجمه فرانسوی آن ص 225 شود:
گر نخواهی بدم سرد صبا درگیرد
در شبستان چمن شعلۀ بستان افروز.
سیف اسفرنگ.
خیری و خطمی و نیلوفر و بستان افروز
همچنانست که بر تختۀ دیبا دینار.
سعدی.
خیری و خطمی و نیلوفر و بستان افروز
نقشهایی که درو خیره بماند ابصار.
سعدی (قصاید).
... رخ بستان افروزش سنا... (درۀ نادره چ شهیدی ص 93 ج 9).
لغت نامه دهخدا
بستان افروز
تاج خروس، ریحان کوهی
تصویری از بستان افروز
تصویر بستان افروز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوستان افروز
تصویر بوستان افروز
(پسرانه)
بستان افروز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوستان افروز
تصویر بوستان افروز
تاج خروس، گیاهی یک ساله با برگ های درشت و گل های سرخ رنگ که بلندیش تا نیم متر می رسد و یک نوع از آن برگ هایش سرخ رنگ است و گل های ارغوانی دارد
بستان افروز، چمن افروز، گل یوسف، زلف عروس، زلف عروسان
فرهنگ فارسی عمید
(بُ اَ)
رجوع به بستان افروز شود
لغت نامه دهخدا
(بُ اَ)
معرب بوستان افروز. جوالیقی در ذیل کلمه ابرهه آرد: نام نوعی از ریاحین است که به فارسی آن را بستان ابروز نامند. (المعرب جوالیقی ص 20 س 6). و رجوع به ابن بیطار و بستان افروز شود
لغت نامه دهخدا
(اَ / سِ اَ)
گلی است که آنرا تاج خروس گویند به سبب شباهتی که بدان دارد. (برهان). همان گل تاج خروس است، بسبب شباهتی که بدان دارد. گل تاج خروس. (رشیدی). دیسم. (بحر الجواهر) (آنندراج). دج الامیر. اماریطن:
بوستان افروز پیش ضیمران
چون نزاری پیش روی فربهی.
منوچهری.
بوستان افروز تازه در میان بوستان
همچو خون آلوده در هیجا سنان کارزار.
غضایری رازی.
بوستان افروز بنگر رسته با شاه اسپرم
گر ندیدستی خط قوس قزح بر آسمان.
ازرقی (دیوان چ دانشگاه ص 71).
فروخت روی نشاطم چو بوستان افروز
بدین امید کز این ورطه بو که جان ببرم.
انوری.
می چون بوستان افروز ده زانک
سفال دل چو ریحان تازه کردی.
خاقانی.
زآن گلی چند بوستان افروز
که در آن بوستان بدند آن روز.
نظامی.
چه خوری خون چو لالۀ دلسوز
خوش نظر باش و بوستان افروز.
خواجوی کرمانی.
رجوع به بستان ابروز و بستان افروز شود
لغت نامه دهخدا
(بُ فَ)
گلستان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُلِ بُ اَ)
شاهسفرم. ضیمران. تاج خروس
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوستان افروز
تصویر بوستان افروز
بستان افروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستان فراز
تصویر بستان فراز
گلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوستان افروز
تصویر بوستان افروز
گل تاج خروس
فرهنگ فارسی معین